شاید یکی از با ارزش ترین تبعات دوست داشتن , این باشه که یک باره برخی از شعر ها معنی شان رو برات آشکار می‌کنند.شاید من قبلاً هزار بار هم این شعر رو خونده بودم دنیای پشت این کلمات توجهم رو جلب نکرده بود ولی حالا کلمه به کلمه این شعر همه ی احوال شب های بی خوابی منه.

آخه یک شعر چقدر می‌تونه زیبا و سوک و گویا باشه.

اگر قرار بود فقط یک بیت شعر تمام احوالات من رو بیان کنه و تمام آرزوی قلبم باشه توی این دو سال، همین بیته:

ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم

ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا.»


ستاره دیده فروبست و آرمید بیا
شراب نور به رگ های شب دوید بیا
ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا
شهاب ِ یاد تو در آسمان خاطر من
پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا
ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
ز غصّه رنگ من و رنگ شب پرید بیا
به وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار
بهوش باش که هنگام آن رسید بیا
به گام های کسان می برم گمان که تویی
دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا
نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا
امیدِ خاطر ِ سیمین ِ دل شکسته تویی
مرا مخواه از این بیش ناامید بیا.
 بانو سیمین بهبهانی


مشخصات

آخرین جستجو ها