مثلاً قرار بود اینجا بنویسم! بازم با گذاشتن شعر و مطلب دارم خودمو گول میزنم.خودم هم می‌دونم قرار نیست چیز عجیبی بنویسم ولی نمی‌دونم چرا سر نوشتن اونقدر حساس میشم.منتظر یه مطلب خاصم ولی خب هدف اصلی  من ازانوشتن اینه که از دست این همه گفتگو و همهمه توی ذهنم خلاص بشم اینکه قبل از خواب یه مقدارش رو از مغزم بیرون کنم.گاهی احساس میکنم جمجمه من داره شکاف بر میداره وتمام حرفا ،خونین ،ازش بیرون میزنه.یه عالمه حرف و بحث که تو ذهنم عین یه کلاف کاموا هر روز حرف‌های بیشتری بهش پیچیده میشه و این کلاف بزرگتر میشه.گاهی اونقدر زیادن که نمی‌دونم چی هستن برای همین نوشتنش خیلی سخته.شاید به این خاطر سخته که عادت کردم تو ذهنم نگهشون دارم و طبق عادت بروزش برام سخته.اغلب وقتی می‌خوام بنویسم دلم میخواد برای 52هرتز بنویسم ولی اون فقط یکیشه و با نوشتن در موردش فقط یادش رو زنده تر میکنم و با نپرداختن بهش حضورش کم رنگ و کمرنگ تر میشه و من این رو دوست دارم و دلم میخواد اتفاق بیوفته.مثلا یه روزی بیاد که صبح قبل از هر کاری دیگه پروفایلشو چک نکنم.مثلا تو روز هزار بار نگاه نکنم ببینم انلاینه یا نه و یا اینکه آخرین کار قبل از خواب چک کردن هزار باره پروفایلش نباشه.لعنت به تو که یه قالب جدید برای زندگیم تعریف کردی رو رفتی.میدونم منم قالب جدیدی بهت دادم.تا قبل از من اصلا به خودت اعتماد نداشتی ولی من باعث شدم احساس سرزندگی و تولد دوباره و دلخواه بودن بهت دست بده و تو دقیقا همه این ها رو ازم گرفتی.هر چند که اعتراف میکنم قبل از تو هم چیز زیادی ازین ویژگی ها که گفتم رو نداشتم ولی تو ته مانده ی همه ی اون ها رو به باد دادی.بیشتر از همه از غرور نفرت انگیزت حالم بهم میخوره.از رک بودنت ،از راحت گذشتنت،از اینکه راحت تو خلوت و آرامش بقیه قدم میزنی .همه چیز رو بهم میری و بعد دیدی که نه بابا هنوز هم برای خودت کسی هستی با اون کلام تیز و لحن خشکت بنیاد هر وجود ترک زده ای رو از هم می‌پاشه و می‌گذری.و از همه بیشتر از خودم متنفرم که با وجودی که خیلی ازین چیزا رو در موردت حس کرده بودم بازم سمتت اومدم و بعد با دونستم تک تک اینا ،هنوز بعد از دوسال نه فراموش میشی نه کمرنگ میشی.هنوز هم هستیچون توی اون زمانی که سرو کله ت با همون همه تصادف و اتفاق پیدا شد چیزی بیشتر از این همه بدی که داری  به من دادی که هنوزم مثل روز اول حضور داری.

کاش من هم مثلِ خیلی ها عاقل بودم
کاش می توانستم از چیزهای بیهوده ای
مثلِ عشق
مثل علاقه
مثلِ آدمی.بگذرم.

سید علی صالحی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها